Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-04-27@14:11:53 GMT

شاگرد مینی‌بوسی که دانشمند هسته‌ای شد

تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۸۱۸۵۹۳

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، مصطفی به پدر و مادرش بسیار علاقه داشت پدرش راننده مینی بوس بود، او همیشه می گفت که دوست دارد آن قدر کار کند تا پدرش دیگر کار نکند. تلاش و پشتکار و تقدیر کمکش پله های ترقی را طی کند و به آرزویش برسد.

مادر شهید احمدی روشن می‌گوید: مصطفی جزء یک گروه چهار نفره بود که برای اولین بار غنی سازی ۳.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

۵ درصد اورانیوم را انجام دادند. وقتی کشورهای غربی به ما سوخت ۲۰ درصد ندادند آنها با اضافه کردن دستگاه‌های سانتریفیوژ توانستند سوخت مورد نظر را تهیه کنند و همین برگ برنده ای در مذاکرات برجام بود.

صدیقه سالاریان در گفت وگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا بیان کرد: پسرم دوران تحصیل در دانشگاه در طرح ساخت غشاهای پلیمری برای جداسازی گازها که برای نخستین بار در کشور انجام می شد مشارکت کرد، اکنون این طرح به بهره برداری رسیده است.

وی افزود: با توجه به اینکه مردم غزه در تحریم بودند برای دفاع نیاز به موشک داشتند مصطفی بر روی سوخت موشک در زمان دانشجویی کار می کرد و به دنبال این بود که به جای استفاده از مواد شیمیایی بتواند از نیشکر که در غزه به وفور یافت می شد، استفاده کند سوخت مورد نظر را درست و به همراه دیگر هم دانشگاهیانش در کویر قم امتحان کردند.

به گفته مادر شهید احمدی روشن، ویروس «استاکس نت» نیز با فرماندهی مصطفی مهار شد.

مادر این دانشمند شهید هسته ای با بیان اینکه مصطفی موقع شهادت دبیر ستاد تدابیر ویژه سازمان انرژی اتمی کشور بود، افزود: مصطفی در معاونت بازرگانی سایت نطنز هم کار می کرد، یک جنس تحریمی را نیاز داشتند، وارد کننده کالا آن را با مبلغ بالایی می فروخت، پسرم در مذاکره با مسئول فروش آن شرکت تخفیف زیاد خواسته و به آنها گفته بود اگر موافقت نکنند با شرکت های دیگر صحبت می کند، مسئول فروش با مدیر شرکت صحبت و او با مبلغ مورد نظر موافقت کرده بود، زمانی که مصطفی می خواست قرارداد را منعقد کند به مدیر آنجا گفته بود اجناس شما با کیفیت است ولی من باید تخفیف بگیرم چون پول بیت المال است، او پاسخ داده بود چون شما فرد با صداقتی هستید ما تخفیف می دهیم، دوستش به مصطفی گفته بود به شرکت سود رساندی او جواب داده بود نگو شرکت، این بیت المال است و من وظیفه دفاع از آن را دارم.

سالاریان با تاکید بر لزوم ادامه منش مصطفی گفت: کشور در مرحله ای قرار گرفته که لازم است در تمام مکان‌های دولتی و خصوصی صرف جویی در خرج کردن بیت‌المال صورت گیرد تا از این مرحله بحرانی به یاری خداوند و راهنمایی های مقام معظم رهبری عبور کند.

مادر این شهید ادامه داد: کشور ما ثروتمند و غنی است باید افراد در هر پست و مقامی که هستند و اختیاراتی که دارند به این موضوع فکر کنند که بیت المال مربوط به همه مردم ایران است و مراقب آن باشند.

تکریم مادر به جای رفتن به مسجد

مادر شهید احمدی روشن می‌گوید: یک روز مصطفی به خانه آمده بود و نیم تا یک ساعت وقت داشت می خواست سریع به منزلش برگردد تا صبح به کارش برسد من روی مبل نشسته بودم روی مبل دراز کشید و سرش را روی پای من گذاشت پدرش گفت که به مسجد برویم او پاسخ داد نماز اول وقت واجب است اما این دقایق حق مادر است و خداوند هم راضی است که دلتنگی مادر برطرف شود، به شوخی گفت، نماز را به امامت مادر می‌خوانیم بعد از رفتن حاج آقا به او گفتم تا اذان تمام نشده بلند شو وضو بگیر بعد دوباره در کنار من نشست و شروع به صحبت کردن کرد.

سالاریان بیان کرد: وقتی همسر مصطفی باردار بود مرتب به من می‌گفت دلم می‌خواهد فرزند اولم دختر باشد، اما چون مصطفی تک پسر بود من دوست داشتم فرزند اولش پسر و مثل دوست و برادرش باشد می‌گفت حالا که شما به مراسم عاشورا رفتین و دست به دامن امام حسین (ع) شدین تا فرزندم پسر شود دعا کنید فرزند خوب، خوش بر و رو و نورانی باشد، گفتم انشاء الله.

ماجرای خواستگاری از خواهران مصطفی

مادر این دانشمند شهید هسته ای توضیح داد: پدرش به مصطفی بسیار احترام می گذاشت و بدون حضور او خواستگار به خانه راه نمی داد.

سالاریان خاطرنشان کرد: یکی از دخترانم پنج، شش ماه قبل از شهادت مصطفی ازدواج کرد و یکی بعد از اولین سالگرد وی. دخترم فاطمه می‌گوید: داداش آنقدر مرد بزرگی بود که حس می کنم در نبودش هم می‌توانم به سایه او تکیه کنم. زهرا دختر دیگرم هم می‌گوید من بعد از شهادت برادرم هر کس می‌گوید، داداش دلم می‌لرزد نمی‌خواهم این کلمه را بشنوم.

آخرین خاطره و نحوه اطلاع یافتن از شهادت

همسر شهید احمدی روشن می گوید: فارغ التحصیل کارشناسی ارشد رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف و دانشجوی دکتری شیمی عالی است که در سال ۱۳۸۲ به عقد مصطفی درآمد و بعد از یک سال و نیم زندگی مشترک خود را آغاز کردند حاصل این ازدواج یک پسر به نام علی است.

فاطمه بلوری کاشانی در خصوص روز شهادت همسرش توضیح داد: آقا مصطفی معمولا سیاه نمی‌پوشید مثلا این طور نبود که دهه اول محرم را کامل سیاه بپوشد سال ۱۳۹۰ یعنی همان سالی که شهید شد گفت: «من امسال می‌خواهم تمام محرم را مشکی بپوشم.» صبح روز حادثه که نزدیک اربعین بود، وقتی سیاه پوشید گفتم: چرا سیاه می‌پوشی، خندید و به شوخی گفت: دلم می‌خواهد. زیاد اهل تظاهر نبود، مثل همیشه از خانه رفت بیرون. صدای آسانسور را شنیدم، من هم علیرضا را به مهدکودک بردم و به خانه بازگشتم تا برای امتحانی که داشتم درس بخوانم. پسرخاله‌ام که در دفتر نهاد ریاست جمهوری کار می‌کند با من تماس گرفت او مصطفی را به اسم مصطفی احمدی می‌شناخت نه مصطفی احمدی روشن. پسرخاله‌ام آن روز تلفنی پرسید: فامیلی آقا مصطفی چیست گفتم احمدی روشن. بعد تلفن را قطع کرد نفهمیدم چرا تلفن قطع شد.

وی افزود: نزدیک ۹:۳۰ صبح بود که من در حال درس خواندن بودم به یکباره نگران نشدم و چند دقیقه بعد ناگهان حالم بهم خورد با پسرخاله‌ام تماس گرفتم، به دلم افتاده بود که برای او اتفاقی افتاده، نپرسیدم ماجرا چیست، گریه کردم حالم بد و بدتر می‌شد تا اینکه گفت: «آقا مصطفی در دم شهید شده، حتی زخمی هم نشده.» تلفن را قطع کردم و به مادر آقا مصطفی زنگ زدم بعد یکی از دوستان مصطفی زنگ زد حرف تازه ای زد و گفت: مصطفی در بیمارستان است. به او گفتم دروغ می‌گویی گفت: نه به دلیل مسائل امنیتی مصطفی پیش ماست. این را که گفت، جواب دادم اگر این چیزی که می‌گویی درست باشد خب باید بگویی کدام بیمارستان است. گفت که بیمارستان لبافی نژاد. این بیمارستان از خانه ما زیاد دور نبود. آژانش گرفتم که بروم به بیمارستان. آن روز ترافیک سنگینی توی تهران بود، ماشین جلو نمی‌رفت. به ناچار پیاده شدم در حال دویدن بودم که موبایلم زنگ خورد پسرخاله‌ام بود گفتم: دارم میروم بیمارستان مصطفی را ببینم گفت، مصطفی بیمارستان لبافی نژاد نیست من آنجا مطمئن شدم همسرم به شهادت رسیده است.

بلوری ادامه داد: خیلی به مصطفی اصرار کردم از سازمان بیرون بیاید می‌دانستیم که بالاخره یک بلایی سرش می‌آورند، ولی فکر او چیز دیگری بود و همیشه می گفت باید کاری کنیم که امریکا و اسرائیل نابود شوند اگر ما نباشیم، چه کسی این کار را انجام دهد، مصطفی ارزش خودش را خوب می دانست.

برشی از زندگی شهید احمدی روشن

دانشمند شهید مصطفی احمدی روشن ۱۷ شهریور ۱۳۵۸ در شهر همدان به دنیا آمد، خانواده پدری وی از نوادگان ملا مصطفی همدانی و مادر وی نواده‌ آیت الله مهدی مهدوی و اهل یزد هستند. رحیم احمدی روشن، پدر مصطفی از درجه‌ داران شهربانی وقت بود که بعدها راننده مینی ‌بوس شد و در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سال‌های بسیاری را به مبارزه با دشمن بعثی پرداخت وی دارای سه خواهر به نام های مرضیه، زهرا و فاطمه بود.

مصطفی تحصیلات خود را در همدان آغاز کرد و پس از گذراندن دوره راهنمایی و دبیرستان در سال ۱۳۷۷ وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و تحصیلات خود را در رشته مهندسی شیمی ادامه داد، در سال ۱۳۸۱ در رشته مهندسی شیمی موفق به دریافت مدرک کارشناسی شد و در همین رشته در مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل داد و پس از آن وارد مرحله دکترای رشته نانو بیوتکنولوژی شد و چندین مقاله ISI به زبان‌های انگلیسی و فارسی در مجلات معتبر علمی جهان به چاپ رساند، وی پس از اخذ مدرک کارشناسی از رشته مهندسی شیمی، به رغم اینکه همزمان موقعیت‌های کاری دیگری داشت با توانمندی‌های خود وارد سازمان انرژی اتمی شد.

نحوه شهادت

مصطفی احمدی روشن ۸:۳۰ دقیقه صبح ۲۱ دی ماه ۱۳۹۰ در حالیکه عازم محل کار خود بود، در خیابان شهید گل ‌نبی (میدان کتابی) و روبه ‌روی دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طبابایی، هدف عملیات تروریستی ۲ موتورسوار قرار گرفت، تروریست ها با چسباندن یک بمب مغناطیسی به خودروی وی که یک دستگاه پژو ۴۰۵ بود، او را به شهادت رساندند. با انفجار این بمب مهندس احمدی روشن بلافاصله به شهادت رسید و رضا قشقایی فرد، راننده خودرو نیز به شدت مجروح شد و ساعتی بعد در بیمارستان رسالت تهران بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت رسید.

پیکر پاک شهید مصطفی احمدی ‌روشن ۲۴ دی‌ ماه پس از نماز جمعه با همراهی سیل عظیم عاشقانی که برای تشییع وی آمده بودند، در جوار امام‌ زاده علی اکبر چیذر به خاک سپرده شد.

برچسب‌ها بنیاد شهید و امور ایثارگران جمهوری اسلامی ایران سازمان انرژی اتمی ایران پرونده شهدای هسته ای مقام معظم رهبری شهدا سید امیرحسین قاضی ‌زاده هاشمی شهید احمدی روشن دانشگاه صنعتی شریف بیمارستان لبافی نژاد مصطفی احمدی

منبع: ایرنا

کلیدواژه: بنیاد شهید و امور ایثارگران جمهوری اسلامی ایران سازمان انرژی اتمی ایران پرونده شهدای هسته ای مقام معظم رهبری شهدا سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی شهید احمدی روشن دانشگاه صنعتی شریف بیمارستان لبافی نژاد مصطفی احمدی بنیاد شهید و امور ایثارگران جمهوری اسلامی ایران سازمان انرژی اتمی ایران پرونده شهدای هسته ای مقام معظم رهبری شهدا سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی شهید احمدی روشن دانشگاه صنعتی شریف بیمارستان لبافی نژاد مصطفی احمدی شهید احمدی روشن مصطفی احمدی پسرخاله ام بیت المال آقا مصطفی هسته ای

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۱۸۵۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

غیرتی که در خون غلتید

اردیبهشت که می‌آید با خودش عطر بهارنارنج می‌آورد و اقاقیا، تا کوچه و خیابان را پُر کند از عطر سحرانگیز بهار، اما از ساعت ۹ شب ۸ اردیبشهت سال گذشته دیگر گل‌های اقاقیای خیابان عظیمیان سبزوار بوی خون می‌دهند، بوی خون غیرت که بر اثر اصابت ضربات چاقو از سینه حمیدرضا الداغی بر سنگفرش خیابان ریخت تا از دختری در برابر مزاحمت چند مرد جوان دفاع کند.

هنوز یک ساعتی به شروع مراسم بزرگداشت اولین سالگرد شهید غیرت، حمیدرضا الداغی مانده که به گلزار شهدای سبزوار می‌رسم. با خودم می‌گویم تا گلزار شلوغ نشده به مزار شهید الداغی بروم. فاتحه‌خوان از کنار مزار شهدا می‌گذرم و همزمان با مادر شهید الداغی سر مزار می‌رسم. قطر‌ه‌های گرم اشک‌های مادر شهید الداغی، روی سنگ قبر سرد پسرش می‌چکد.

دلتنگتم عزیز مادر...
پیرزن دیگری آن طرف نشسته و با سوز دل، پسرش را صدا می‌زند؛ حمیدرضا پسرم، دلتنگتم عزیز دل مادر. سیل اشک، دیگر نمی‌گذارد قربان صدقه پسرش برود. چند نفری سعی می‌کنند تا مادر شهید را آرام کنند، اما پیرزنی رنجور و نحیف همان طور که با انگشتان چروکیده و لاغرش تصویر شهید الداغی را نوازش می‌کند گویی با خودش زمزمه می‌کند: مادر که باشی دلت آتش می‌گیرد وقتی جگر گوشه‌ات را زیر خروار‌ها خاک می‌ببینی. هنوز بعد گذشت ۴۰ سال، داغ شهیدم تازه است.

شهیدغیرت پسر همه مادران است
پیرزن، چادر را روی سرش مرتب می‌کند و در حالیکه سعی می‌کند با کمک عصا از جایش بلند شود، پوستری که تصویر شهید الداغی روی آن نقش بسته را با احتیاط روی سینه‌اش می‌گذارد. دست یخ‌زده پیرزن را در میان دستانم می‌گیرم و می‌پرسم شما مادر شهید هستید، اما چرا به جای عکس پسر شهیدتان عکس شهید الداغی را در آغوش گرفتید؟ پیرزن در حالی که آرام آرام از مزار دور می‌شود می‌گوید: شهیدغیرت پسر همه مادران سبزوار است.

خیلی نمی‌گذرد که به یکباره گلزار پر می‌شود از جمعیتی که مقصدشان مزار شهید الداغی است. همزمان صدای نوحه‌سرایی مداح از بلندگو‌ها می‌آید که می‌خواند: کوچه به حرف آمده، چند نفر یه یک نفر!

مرگش انتخاب بود، اتفاق نبود

وقتی مداح می‌خواند: مرگش انتخاب بود، اتفاق نبود، تکان‌های شانه‌های مردانه چند جوان از میان جمعیت توجهم را جلب می‌کند. 

نزدیک‌شان می‌شوم. کمی که آرام می‌گیرند با چشمانی اشکبار نگاهم می‌کنند و یکی از آنها پُربغض می‌گوید این که ببینی آن وقت شب در خیابانی خلوت ۲ پسر می‌خواهند ۲ دختر را با خودشان ببرند، بایستی و باغیرت از ناموس دفاع کنی، این که با خوردن اولین ضربه چاقو به قلبت پا پس نکشی، این که تا آخرین لحظه پای غیرتت بایستی، این واقعا انتخاب است نه اتفاق! 

سوز نوحه مداح دوباره سیل اشک را به چشمان جوان‌ها می‌آورد. پیرمردی با مهربانی دست بر روی شانه یکی از جوانان می‌گذارد و گوید: شما جوانید، دلتان پاک است. امن یجیب بخوانید خون‌های شهدا پایمال نشود و اتفاقی که برای شهید الداِغی افتاد دوباره تکرار نشود.

الگوی سربداران
پیرمرد همچنان پدرانه سعی در آرام کردن جوانان دارد که خانمی محجبه نزدیکم می‌شود و بعد از اینکه مطمئن می‌شود خبرنگارم می‌گوید: شهید غیرت، کم حرفی نیست. 
حفظ ناموس، حفظ امنیت خانواده، شهید الداغی جهانی شده، روحش شاد. 

یک سال گذشت، اما یکسال با افتخار گذشت، با سربلندی سبزواری‌ها گذشت که چنین جوان‌هایی را تقدیم کردند که برای ناموس شان بدون فکر کردن به مادیات و زندگی از جان می‌گذرند.

سبزوار شهر سربداران است سربداران جوانان ما را اینگونه بار آورده‌اند. همه جوان‌ها باید اینطور باشند و از غربگرایی دوری کنند. حجاب، حرمتِ حریم خانواده است. اگر آن دو دختر‌ها حجاب‌شان را رعایت می‌کردند، اگر آن موقع شب تنها بیرون نمی‌آمدند، اگر قانون خانواده را رعایت می‌کردند و اگر حرف بزرگتر خانواده را گوش می‌کردند آن اتفاق برای این شهید عزیز نمی‌افتاد. شهید الداغی جوان خوبی بود. ورزشکار و الگو بود و الگو ماند.

خیابان خلوتی که جهانی شد
میان شلوغی جمعیت، چشمم به مرد میان سالی می‌خورد که از جایش بلند می‌شود و صندلی‌اش را به خانمی با کودکی در آغوش می‌دهد. 

وقتی از او می‌خواهم از شهید الداغی بگوید: خیره به تصویر شهید می‌گوید: شهید الداغی که رستگار شد، اما یک سال است که ما سبزواری‌ها هر وقت به محل شهادت حمیدرضا الداغی، آن خیابان و آن پارک نزدیک می‌شویم غم سنگینی روی دل همه ما می‌نشیند. 

خیابان عظیمیان و پارک بعثت که حالا به نام پارک شهید الداغی است یادآور رشادت جوانی است که با دست خالی برای دفاع از ناموس، مقابل دو نانجیب ایستاد و به نامردی شهید شد. 

اما چه خوب فروشگاهی که به تازگی دوربین نصب کرده بود فیلم جنایت آن شب شوم را ضبط کرد تا حق شهید پایمال نشود؛ کار خدا بود که حماسه شهید در آن شب تعطیل و آن خیابان خلوت، جهانی شود. 

شهید الداغی با نثار خونش حماسه آفرید همه شهیدان ما با نثار خونشان به ما زندگی دادند، اما شهید الداغی همه چیز به ما داد که رهبر معظم ما در وصفش می‌فرماید؛ دنیا را تکان داد. 

همین حین مردی دیگری می‌گوید شهید الداغی نه شهید سبزوار که، شهید وطن است من و همسرم از رامسر برای سالگرد شهادت شهید حمیدرضا الداغی به سبزوار آمدیم تا تسلای دل مادرش باشیم که چنین پسر باغیرتی را تربیت کرد.

منبع: فارس

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • همسر آیت‌الله «سید مصطفی خمینی» در قم تشییع شد
  • شهید مطهری روشن‌فکر، زمان‌شناس و مخاطب‌شناس بود
  • غیرتی که در خون غلتید
  • پیکر مادر شهید «حسن محمدی» به خاک سپرده شد
  • همسر آیت‌الله سید مصطفی خمینی درگذشت
  • همسر شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی درگذشت
  • تشییع و خاکسپاری مادر شهید در فرادنبه
  • مادر شهید ابراهیم ملک محمدی دعوت حق را لبیک گفت
  • آسمانی شدن مادر شهید در فرادنبه
  • دیدار فرمانده سپاه شهدای آذربایجان غربی با مادر و خانواده طلبه مجاهد مرحوم حاجی حسینلو در خوی